سوزستان



در دورانی به سر‌می‌بریم که از هرچیز دنبال هوشمندش هستیم، از مدرسه گرفته تا سیستم خطایاب ماشین. حتی چند وقت پیش بالش هوشمند خریدیم که خودش می‌فهمید وزن سرمان چقدر است و چقدر باید پهن شود تا گردن‌درد نگیریم، جل الخالق!
در این میان کارت هوشمند چند وقتی‌ست زیادی سر دور است.
هر چند مدت یک‌بار دولتی‌ها یادشان می‌افتد یکی از امورمان را کارتی کنند و برایش کلی پول ازمان بگیرند، بعد که پول‌هایشان ته کشید باز یاد کارت‌های ما می‌افتند و این‌بار کلی‌تر! پول ازمان می‌گیرند تا همان‌ کارت را هوشمندش کنند.

حالا نوبت کارت ملی‌هایمان شده که هوشمند شوند و بابت این باهوشی! قرار شده ۲۵ هزار تومان ناقابل به حساب دولت واریز کنیم تا با ۵ هزار تومانش کارهای پستی اش را انجام دهند که بعد متوجه شدیم کار پستی ای درکار نیست و خودمان باید حضوری برویم دفتر پست و ثبت‌ناممان را قطعی کنیم و بعد از شش ماه هم باز باید خودمان حضوری برویم آنجا و کارت را تحویل بگیریم!
دست به گیرنده‌های خود نزنید! درست خواندید، بعد از شش ماه!! آخر هوش این کارت‌های هوشمند را خارجی‌های نایس و مهربان لطف کرده و برایمان می‌سازند و لابد جوانان موشک‌ساز و رویان‌دان و سانتریفیوژگردانمان قدرت ساخت یک چیپ مربعی کوچولو را ندارند دیگر و اف بر آن که ذهنش برود طرف واژه نامنوس #دلال!
خب وقتی هوش این کارت را از خارج وارد می‌کنیم شاید سازنده مهربان اجنبی‌اش دلش خواست یک خط به برنامه این هوش ها اضافه کند که هر بار یک کپی از اطلاعات کارت‌ها را بفرستد روی سرور خودش تا بماند برای روز مبادا!
و جالب است که قبل‌تر ها گفته بودند قرار است تمام اطلاعات بانکی و فردی افراد را در نهایت بریزند روی یک کارت و یحتمل آن یک کارت، همین کارت ملی هوشمند است و آن وقت عطف به پاراگراف قبل، ۱۰ بار بخوانید #FATF و ما ادراک #FATF و بیابید پرتقال فروش را!
#زهرا_آراسته_نیا
@arastehnia
#کارت_ملی_هوشمند

یافتم جایی که خوابیدن خوش است
حاصل تَکرار را چیدن خوش است

حرف بی خود می زند شفافیت
بر سر خوان اند و بلعیدن خوش است

عکس سلفی ابتدای راه بود
پای آن ها لایک کوبیدن خوش است

مثل تضمین است امضای کری
تیترهای شاذ چاپیدن خوش است

چون خریت آرکاییک و خز است
پس به جایش لفظ شرقیدن خوش است

گر که سوزانده بخاری بچه ای
بی خیالش چانه خاریدن خوش است

وزن چادر درد دارد پس از آن
سود بردن بعد، نالیدن خوش است

چون نظارت روی ورزش لازم است
در تب فوتبال روسیدن خوش است

بی خیال گاز دور از زاهدان
چون که با لکسوس گازیدن خوش است

خلق و خدمت هم که کلا لامهم!
توی روی خلق فحشیدن خوش است

بر اف ای تی اف نهادن همّ خویش
کارگر را هم که نادیدن خوش است

چونکه مجلس خانه‌ی این ملت است
توی این خانه تمرگیدن خوش است

✍ زهرا آراسته نیا
@arastehnia

#نماینده_سراوان
#کاپشن_مشکی
#پروانه_سلحشوری
#شعر_طنز

#روز_دانشجو/ طنز

این که میبینی کنون چون لاله خوش‌بو شده
خرزده تا لایق عنوان دانشجو شده

کل فامیلش کل ممتد کشیدند از خوشی
تا خبر آمد زمان ثبت نام او شده

او خودش یک پا نیوتن بود اما ای دریغ
سیب ها کلا کمی گندیده و کرمو شده

کنترل سی، کنترل وی، اند تحقیقات اوست
گاه حتی دیده ام محتاج بر آندو شده

خواسته رنگ‌ی هم بگیرد یک کمی
گاه با کیهان و گه با آرمان همسو شده

اکس روزی موج بود، حالا ببین در خوابگاه
سخت محبوب است نام گونه ای دارو شده

از حراست تا که با اذن الهی بگذرد
از سرش تا پا و تا عمق دهانش بو شده

بس که انسان تمیزی بوده در ایام عمر
جیب بابا در شروع ترم ها جارو شده

پیج استادش را به سرعت فالو و فول‌لایک کرد
عکس مورددار از او تا که شنیده رو شده

پاچه استاد را خارانده با ناز و ادا
تا بگیرد نمره ای هی بعله قربان‌گو شده

آنقدر که توی گوشی رفته چشم و‌چال او
گود رفته گوییا همچهره لولو شده

از غذای سلف دانشگاه گشته ناامید
دکترای املت و لیسانسه نیمرو شده

رفته اسمش را نوشته توی جشن ازدواج
بعد بهر همسری در هرکجا پیجو شده

✍ زهرا آراسته نیا
@arastehnia

⚫️⚫️⚫️ یا رسول الله

دوباره تازه کنم در هوای تو جان را
تویی که هدیه نمودی به شهر ایمان را

تکانده بال فرشته غبار دوشت را
و بوسه میزند عالم به عشقت انسان را

دل تو شأن نزولی به عروه الوثقی
خدا نشسته بخوانی دوباره قرآن را

چقدر آیه تطهیر می‌شود نازل
چقدر در تو مجسم نموده فرقان را

نه کاخ شوکت کسری که هرچه کاخ ستم
ز شوکت تو شکستند طاق ایوان را

دروغ گرچه زیاد است وعده حق شد
به صدق نام تو داده ست ختم دوران را

✍ زهرا آراسته نیا
@arastehnia


میازار موری که دانه کش است»
که کاری فجیعا بد و چندش است

از آن بدتر اما تو دانی که چیست؟
به پیش جهان‌خوارگان خواهش است

مگر مزدوج گشته برجامشان
که شوهرش چالش است؟

فمنیستهای مجلس کجایند که
به روحش بسی فاحش است

به اینستکس رسیده کنون کار او
و نقضش به کل رو به افزایش است

بسی رنج برده در او بیست سی
اف ای تی افش هم که در زایش است

ولی باز پیروزی از آن ماست
که مرد مقاوم در اسایش است

#زهرا_آراسته‌نیا

#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد


تیر و گلوله، خون و آوار و جراحت
این واژه ها اصلا شبیه شعر هم نیست
باید بپاشونم اصول شاعری رو
شعرم که پیش جون آدمها مهم نیست

موشک می‌باره روی بیتم گاه و بی گاه
موشک تموم بچگی هامو گرفته
هی جای قایم موشکا و جای خنده
جیغ از گلوی ترسمون تا کوچه رفته

جنگیدن اصلا چیز خوبی نیست. باشه!
اما نه وقتی حقتو دارن میگیرن
این حرفهای شیکو باید پرتشون کرد
وقتی که ایمان و غزل توشون اسیرن

ما هرکجا ظلمی بشه باهاش میجنگیم
این نوع جنگیدن برامون افتخاره
هر کوچمون اسم شهیدی داره یعنی
راه شهادت تا همیشه موندگاره

#زهرا_آراسته‌نیا

#کوچه_شهید
@arastehnia


به مناسبت اولین سالگرد شهدای حمله تروریستی اهواز



بگشای چشم ای آسمان! خون گلویی می رسد
مستان حق را مژده که جام و سبویی می رسد

از چنگ کفتاران اگر زخمی به جان دل رسید
این قوم رویین‌تن شده، حال نکویی می رسد

مردان مرد جنگ را بیمی ز تیر خصم نیست
بهر شهادت هر زمان لبیک‌گویی می رسد

پایان شهریور ولی آغاز مهر و عاشقی ست
هر لحظه خونی تازه‌تر از لاله رویی می رسد

در نای کارون می‌دود آوای ایثار و جنون
شور نمازی سرخ را آب وضویی می رسد

گر جنگ باشد یا ترور، یا فتنه یا تحریم ها
یا تیر تزویر و ریا هر دم ز سویی می رسد.

ایرانی آزاده و پای وطن جان برکفیم
هرچند این آرام را هردم عدویی می رسد

✍ زهرا آراسته‌نیا

طراح پوستر: سید محمدامین شفیعی
@arastehnia


بچه که بودیم، عشقمان این بود روز جشنی برسد و تلویزیون برنامه ای بگذارد پر از آیتم‌های طنز و نمایش های کوتاه خنده دار و سرودهای شاد و تردستی و.
حالا اما سال هاست که برنامه جشن و عزای رسانه ملی شده است دعوت از چهارتا بازیگر و خواننده که بنشینند جلوی همدیگر و از نظرات و خاطره های بی مزه شان برایمان بگویند و بسته به موضوع برنامه بشوند اسوه دین و مذهب و ت و فرهنگ آن هم در کشوری با این همه دانشمند و عالم!

⭕️بعد جیغمان بلند است که چرا فلانی حکم به قتل امام جماعت می دهد و بهمانی سینه چاک دختر آبی دروغین می‌شود.

چه کسی جز همین صدا و سیمای غرب‌زده، راه حرف زدن (شما بخوانید وِرزدن) را برای این جماعت باز کرده تا حالا هوا برشان دارد که کارشناس مسائل پیدا و ناپیدای عالمند؟

تا انتقاد هم می‌کنی با یک جواب بی اساس روبرویت می‌ایستند که رئیس صداسیما را رهبر انتخاب می‌کند و اصلا به روی مبارک هم نمی‌آورند این همه سخنان و فرمان های صریح رهبری به رسانه ملی را که بروید مدل خودتان را بیابید و نخواهید که با کپی کردن برنامه های غربی ایجاد نشاط کنید.

کاش می‌فهمیدیم که بازیگر، بازیگر است و اشک و خنده و خشمش در نود و نه درصد و نیم!! مواقع بازی ای بیش نیست!

✍ زهرا آراسته‌نیا
@arastehnia


می کشم بر لب شکوه واژه را
تا بگویم شکر الطاف خدا

نام احمد را برم با صد سلام
نام او برکت دهد بر هر کلام

السلام ای اهل بیت مصطفی
طاهران شافع روز جزا

وعده یارانتان در کربلا
بر در کوی شما شاهان گدا

نورتان از نور حق آمد پدید
ای شهیدان شده ابن الشهید

شکر ایزد شیعه تان هستیم ما
شیعه یعنی بر ولایت جان فدا

همچو شمشیر علی تیز است تیز
شیعه با ظلم و ستم ها در ستیز

حمدلله اینکه شیداییم ما
جان فدای پور زهراییم ما

در جهانی این چنین پر التهاب
ای خوشا دلدادگی بر انقلاب

انقلاب ناب اسلامی ما
کرده عدل و داد و ازادی به پا

دست مردم کرده در عصر جدید
انقلابی اینچنین را کی پدید؟

پرغرور و پرسرور و پربهار
شد چهل سالش در اوج افتخار

ای خوشا مردان مرد سرزمین
خورده دلهاشان گره با درد دین

در گذشته از سر و جان و ز تن
ایستاده تا ابد پای وطن

در ره گام نخست انقلاب
دل به دریا زد چو موسایی به اب

با صراحت، با صداقت، مقتدر
گشته بر اهداف ناب خود مصر

گرچه قدرتمند اما مهربان
جمع اضداد است در دور زمان

او نکرده گرچه جنگی را شروع
میکند عالم به پیش او خضوع

پاسخش بر دشمنی ها آتش است
بر زه‌اش تیر از کمان آرش است

هر که بر خاکم اگر دستی برد
گر یکی زد پاسخش ده تا خورد

این زمین مرز جنون است و صفا
مرز مردان غیور جبهه ها

خون عاشق معنی غیرت شده
باکری و کاوه و همت شده

در شلمچه دل سرافرازی کند
عطر زهرا با دلم بازی کند

جرأتی ما را شهادت داده که
تا ابد مانا شویم در معرکه

گو به دشمن، دشمنی تان بیش باد
اتش است این بانگ نای و نیست باد»

دست دشمن گر به ما سنگی زند
غیرتم بنیان سستش برکند

ما کلاس رزممان در کربلاست
عشق عباس علی در خون ماست

با شهادت عشق رویین‌تن شده
علممان هم روشن شده

هر که در هرجاست آنجا جبهه است
جبهه بودن در مسیر قبله است

تا همیشه جنگ ما فقر و غناست
جبهه هرجایی که شد ظلمی به پاست

ظلم گاهی ظلم و جور پهلوی ست
گاه غرب است و گاهی شوروی ست

ما در آن ایام دادیم امتحان
شد خمینی مقتدا و پیرمان

روزهای جنگمان از سر گذشت
حک شده بر لوح جان این سرگذشت

شد زمان افتخار و ساختن
نقش ابادی به خاک انداختن

گرچه چشم عده ای بر دشمن است
نانشان در تفرقه افکندن است

پر شده از خون مردم سفره‌شان
مال بیت المال کابین ن

انقلاب ما عدالت محور است
حال وقت انقلابی دیگر است

باید این ها را ادب سازد کسی
باغ ایران نیست جای هر خسی

گام اول بوده گام ثبت کار
گام دوم اقتدار و اقتدار

انقلاب ما چونان رودی روان
گام دوم حرکت نسل جوان

حرکت نسل تمدن‌سازمان
چشم دنیا خیره بر پروازمان

ارمان هامان همان حرف امام
راهمان راه ولایت والسلام

گام هامان محکمند و راه سخت
خواب از چشمانمان بسته ست رخت

گام دوم در فلک طرحی نو است
قفل های ظلم را باید شکست

جان ما نذر حسین بن علی ست
در رگ ما کربلایی منجلی ست

موشک ما میرسد تا اورشلیم
این چنین است رجم شیطان رجیم

می شود عالم به امر حق مطیع
می رود شیعه پیاده تا بقیع

گام دوم گام ایمان است و نور
میشود عالم مهیای ظهور


آب اگر سمت هوا گاه روان خواهد شد
دولت پیر در آن لحظه جوان خواهد شد!

خرج عینک شده و سمعک و دندان طلا
چشم یارانه به بودجه نگران خواهد شد

رنگ ریشش چه شود یا چه شود اکسیدان
کوهی از دغدغه قد سبلان خواهد شد

یک شتر بود که بر کوی همه می‌خوابید؟!
شاد و بیدار بر این خانه دوان خواهد شد

آنقدر صندلی و صاحب آن مَچ هستند
قصه وصلتشان ورد زبان خواهد شد

پست ها در کفشان است چو میراث پدر
ملک طلقی‌ست که ارث پسران خواهد شد

پاشدن، رفتن و گشتن که گذشت از ایشان
قدشان در وسط کار کمان خواهد شد

تا رسد عرصه خدمت به جوانها پس کی
ملک الموت به دولت گذران خواهد شد؟‍

✍ زهرا آراسته‌نیا

منتشر شده در دوهفته‌نامه #فریاد_خوزستان
@arastehnia


کالسکه نارنجی جان»

خیلیا با مهربونی و نامهربونی! سعی در منصرف کردن من از سفر اربعین داشتن و براشون کاملا بدیهی بود که بچه کوچیک رو نباید برد همچین جایی
ولی خب من که کلا بچه حرف گوش کنی نیستم و لذا از چندین ماه قبل یه کالسکه از سمساری محل خریدم و توی چندتا راه‌پیمایی بردمش تا امتحانشو پس بده و با چرخ و پیچ و همه جوارحش درک کنه که قراره کالسکه یه بچه انقلابی باشه و هرچی قبل از این بوده رو به دست فراموشی بسپاره و خدایی هم خوب از پسش بر اومد. احسنت جناب کالسکه نارنجی جان!
اولای مسیر حسابی عزت کالسکه رو داشتم و اجازه افزودن هرگونه اضافه باری رو به جناب همسر نمیدادم ولی کم کم و با دیدن کالسکه های زوار عرب و نحوه سوار شدن (شما بخونید آویزان شدن) سه چهارتا بچه سایز مختلف از یه کالسکه زپرتی، زیر چشمی نگاهی به کالسکه نارنجی جان کردم و خیلی زود فهمیدم که پوزخند جناب همسر هم نشان از افکار پلیدی چون من دارد و شد آنچه در تصویر می‌بینید . اسرا بانو در خواب ناز بسر میبرد و ما هم از فرصت استفاده یا سوءاستفاده کردیم و کوله پشتی‌ها رو با فاصله ایمنی گذاشتیم روی کالسکه و انقلابی در صنعت حمل و نقل رقم زدیم.

حالا این میون نگاه زائرایی که متوجه بیرون زدن دوتا پای کوچولوو از زیر انبوه کوله ها میشدن دیدنی بود!

پسربچه موکب دار عرب، دوید دنبالمو با عصبانیت کالسکه رو نگه داشت و به عربی چیزهایی گفت. مونده بودم متعجب که چی شده؟ دیدم خیلی جدی و عصبانی زد به پای اسرا و بعد به کوله اولی بعد کوله دومی و. تازه فهمیدم چی میگه!
دستشو گرفتم و از گوشه کالسکه اسرا رو که اروم اون زیر خوابیده بود و چیزی با سرش برخوردی نداشت نشونش دادم. نفس راحتی کشید و گفت هااا!
یعنی نزدیک بود به جرم له کردن کودک همونجا یه بمب به جامونده از داعش حرومم کنه!
چند قدم جلوتر یه جوون ایرانی نشسته بود و چای میخورد. نا نداشت ت بخوره ولی تا پاهای اسرا رو دید عین برق گرفته ها از جاپرید! دیگه نموندم تا چیزی بگه و زود گفتم با سرش فاصله دارن خیالت راحت. نشست سر جاشو گفت آخیییش دلم سوخت براش!
مبینا هم مسئول این بود که حواسش باشه اگه پاهای نی نی ت خورد یعنی بیدار شده و گریه می‌کنه و باید درش بیاریم وگرنه توی اون همهمه که صدای گریه ش اونم از زیر خروارها ساک شنیده نمی‌شد!
پ ن: لطفا این عکس رو به دست یونیسف نرسونید حوصله تحریم جدید نداریم دیگه

#اربعین
#arbaeen


به بهانه اکران فیلم منطقه پرواز ممنوع


زهرا آراسته‌نیا / ده سال است که صدای عمار در فضای سینمایی و رسانه‌ای کشور طنین انداز شده و جوانان این مرز و بوم ایستادند تا عمارهای رهبر باشند و حرف های حقِّ کمتر شنیده شده را خانه به خانه و شهر به شهر به گوش مردم برسانند آن هم با زبان تصویر.
بر آن شدیم تا فیلم های کوتاه و بلند و مستند و داستانی و انیمیشن و هرنوع دیگری را که حرف حقی برای گفتن دارند و در پروپاگاندای رسانه‌ای این روزها مجالی برای دیده شدن نداشتند و زیر فشار بایکوت پول‌های هنگفت غول‌های رسانه‌ای در آستانه خفه شدن بودند را با همتی انقلابی به گوشه گوشه کشور رسانده و پیش چشم های عدالت‌خواه مردم کوچه و بازار به نمایش بگزاریم.

باید ذائقه سینمایی مردم عوض می‌شد تا دوباره سینما به مفهوم والای هنر می‌رسید که معنای واژه هنر چیزی جزخوب‌مردی نیست.

در نگاه عمار، همه مخاطبند و همه اکران‌کننده! هر بیننده ای می‌تواند و باید رساننده فیلم و پیام فیلم به دیگران باشد و بعدتر خودش فیلم‌ساز حرف حقی دیگر.

و اکنون عماری‌ها در نخستین تجربه فیلم‌سازی بلند سینمایی‌شان به سراغ مهم‌ترین گروه اجتماع که آماده‌ترین گیرنده برای پیام حق و مستعدترین گروه برای تغییر و پیشرفت و آینده‌سازی که همان نوجوانان فهیم ایران‌اند رفته و فیلم سینمایی منطقه پرواز ممنوع را با نگاه ویژه به این قشر به پرده اکران رساندند.

منطقه پرواز ممنوع، فیلمی که تمام حرف‌های حق این روزها را درخود دارد. از علم و جهاد و ادب و اقتدار و پیشرفت گرفته تا مقابله با نفوذ و دشمن داخلی و بیگانه.
منطقه پرواز‌ممنوع، از معدود فیلم‌هایی ست که نه تنها صحنه‌ای برای سانسور ندارد بلکه هیچ پلان حوصله‌سربری برای با سرعت ۲x دیدن هم در آن نمی‌یابی و وقت دیدنش، یک ساعت و سی و شش دقیقه، میخکوب پرده سینما خواهی بود.

و چه دلنشین و دل‌خواه است دیدن خودِ حقیقی یک نوجوان ایرانی مسلمان روی پرده سینماهایی که خیلی‌ها خودشان را به آب و اتش می‌زنند تا پیکسل به پیکسلش طعم هالیوود بدهد و عطر بالیوود!

اینجا اما ایران است و ایرانی‌های متعهد حالا آمده‌اند پای کار هنر هفتم و میلیارد میلیارد فروش یک فیلم ارزشی پاک، دهان خیلی از ایرانی‌نشناسان را از تعجب باز گذاشته است.

به امید موفقیت‌های بیشتر هنرمندان انقلابی

@arastehnia

من دیگه نُه سالمه
یک گل زیبا شدم
غنچه بودم که حالا
شکرخدا وا شدم

این جشن تکلیفمه
جشن عبادت من
نمازمو میخونم
خوش به سعادت من

فرشته ها میشینن
کنار جانمازم
با هر نماز یه خونه
توی بهشت می‌سازم

موهامو میپوشونم
چون که خداجونم گفت
هرچی که شیطون میگه
برام شده حرف مفت

قشنگ ترین روز من
درست همین امروزه
قشنگ تر از تولد
یا عید نوروزمه

زهرا آراسته‌نیا


نه جان دارم که بی ماشین بسازم
نه پول باک بنزینم فراهم

فقط باید بمانم کنج منزل
شوم من میزبان کل عالم

شب یلدا چو آید اهل فامیل
ببارد بر سرم شرشر نه نم نم

شنیدم هندوانه توی یلدا
به طب سنتی باشد چونان سم

الهی تا شب یلدا شود کشف
مضر باشد انار و پسته اش هم

نه تدبیری نه امیدی نه پولی
خوشا آن دم که در قبرم دهم لم

الهی درد من بر جان برجام
که از نحسی او شد پشت مان خم

زهرا آراسته نیا






یه دستم کتابه، توی اون یکی
یه پرچم که روش نقش یا مهدیه (عج)
قسم میخورم با همین ها یه روز
بشم دشمن هرچی نامردیه

بابا توی هیئت بمون یاد داد
چجوری جلو ظلم قد می‌کشن
مامانی نگاهی بمون کرد و گفت
مث حاج قاسم الهی بشن

بهت قول مردونه میدیم که ما
همه، حرفای خوبو از بر میشیم
شبیه تو میشیم برای وطن
شبیه تو سرباز رهبر میشیم

✍ شعر: زهرا آراسته‌نیا

#حاج_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
#شعر_کودک
@arastehnia


شهادت سردار سپهبد #شهید حاج قاسم سلیمانی تبریک و تسلیت باد

شده عطر شهادت باز احساس
شهادت میکشه ما رو به پرواز
شهادت انتهای راه هم نیست
مسیر مرگ ظلمت میشه آغاز

نگاهش #قاسم حق و بدی بود
#سلیمانی که قالیچه ش دل ماست
در اوج سادگی ها مقتدر بود
همونجوری که توو قاموس دریاست

برام آسودگی معنی نداره
من و دل هم قسم تا نور هستیم
تو عالم هرچی تاریک و سیاهه
برای محوشون مامور هستیم

پر از اشکه پر از خونه دلامون
ولی آتیشه تو فریادهامون
نگامون #موشکه تو قلب دشمن
همیشه منتقم بوده خدامون

برای انتقام خون عاشق
همه خوبای عالم پای کارن
تمومه قصه سازش که دیگه
تموم کوچه هامون مرد دارن

بدونن اینو کل دشمنامون
که ققنوسی توی آتیش رفته
بمیرید از هجوم ترسهاتون
شجاعت توو رگامون پیش رفته

مسیر حق از اول پر خطر بود
گذشتن از سر اینجا رسم بوده
اگه #ترسوی #خائن هست اما
دل ما شعر بیداری سروده.

✍ زهرا آراسته نیا

#حاج_قاسم_سلیمانی
@arastehnia


⚫️ یا فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها).

مادر به دلم بد آمده زود، نرو
من تشنه ام ای تو آب، ای رود، نرو

آتش که در خانه ی ما را بد سوخت
شد آینه‌‌های شهر پر دود، نرو

دیروز مگر خودت نگفتی حالت
رفته ست کمی به سمت بهبود، نرو

بابایی من میان نامردان ماند
بعد از تو دگر نخواهد آسود، نرو

آن شب که یکی عیادتت آمده بود
جای لگدش به پهلویت بود، نرو

ای کاش جهان ببیند آن وقتی را
که دشمن تو شده است نابود، نرو

#زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia
#فاطمیه


به نام خداوند مردان مرد
غیوران با هر بدی در نبرد

سفیران عدل خداوند نور
سواران از مرز دل در عبور

گذشته ز جان و ز نام و ز جاه
شده همدل هر دل بی پناه

سفیران غوغای بدر و حنین
یلانی که در قلبشان شور و شین

نشانده عطش را ز کام زمان
غدیری که جوشیده در قلبشان

چنان رستم و همچو آرش شدند
به پاکی شبیه سیاوش شدند

غم بی کسان را به دل می‌خرند
برای علی مالک اشتر اند

نه ننگ سقیفه، نه جور فدک
به سنگ وفا خورده دلها محک

همه بی قرار شه کربلا
غیور و دلیر اند و بی ادعا

سر و جان سپرده به امر ولی
نماند در این خطه تنها علی

دل انقلابی این سرزمین
شده اسوه عشق اهل یقین

نه تسلیم و سازش نه کبر و غرور
به رسم شجاعت دل ما صبور

شکسته اگر قلبمان را عدو
رود موشک خشممان سمت او

صلابت شده شیوه رزممان
نسازد کسی خدشه در عزممان

قدم های ما در مسیر خداست
کنون گام دوم، گه اعتلا ست

گه اقتدار است و گاه خروش
گرفته جوانان علم را به دوش

یزید زمان را به کف آوریم
حسینی‌ترین شیعه ی حیدریم

به خشم دل و چشم بارانی ام
قسم می خورم من سلیمانی ام

به بیت المقدس رسد گاممان
ز یاران مهدی شود ناممان

به گوش جهان می رسد این پیام
شده وقت یافاطمه. والسلام

زهرا آراسته نیا



باز وقت راه پیمایی شده
وقت هشتگ که #نمی‌آیی شده

هیچ کس فردا نمی آید بدان
پس نرو بیرون و در خانه بمان

هر که می بینی که آید پا به پات
یا درخت است و توهم یا ربات

کارهاشان غیر معمولی شده
ساندیس هم این سری، پولی شده

هی مگس گردیده دور دیسشان
با کرونا پر شده ساندیسشان

من خبر دارم که داعش آمده
ویروس سیریش خارش آمده

رادیواکتیو میریزد نظام
هرکجایی که ببیند ازدحام

راهپیمایی شدیدا خلوت است
عکس هاشان حاصل اسنپ چت است

فیلم هاشان هم همه آرشیوی است
کار مزدورانشان در تی وی است

فیلم ها گرچه کمی طوفانی است
مال بهمن های تابستانی است

کیمیا خواهی شوی، سرکوب شو
در bbc سوژه ا‌ی مرغوب شو

مالیاتت را نده اما به جاش
پایه ی هر اغتشاش و فتنه باش

گرچه زیر عهد برجامی زده
تو شعار مرگ آمریکا نده

میروی بیرون و ضایع میشوی
خسته ام! پس کی تو قانع میشوی؟

زهرا آراسته‌نیا

#شعر_طنز
#ما_می‌آییم
#من_انقلابی_ام ✌️
@arastehnia


هوای خانه دلچسب است وقتی مادری باشد
از آن بهتر که در چشمت نگاه خواهری باشد

کنار حضرت آدم همیشه گام حوا بود
به آدم فرض شد اینکه کنار دلبری باشد

صفات خالقیت در وجود زن هویدا شد
همین کافی ست تا زن را چو تاجی بر سری باشد

محبت راهی دل شد و رود مهر جریان یافت
جهان با مهر خانم‌ها جهان بهتری باشد

.و آنجا فاطمه بود و پدر، همسر، دو فرزندش.
در این تعریف زن ها را شکوه دیگری باشد

حواست هست بانو جان! شمیم‌عشق پیچاندی
حجابت شیشه عطر و حیا شعر تری باشد

شب قدر خدا گفتند وصف حضرت زهرا ست
خوشا پنهان ترین رازی که شرح کوثری باشد

زهرا آراسته‌نیا


برای این روزهای #مسلمانان_مظلوم_هند و ما

ویروس نامردی که شایع شد
باید که دل رو از تباهی شست
باید که زخم قلب‌ها رو بست
باید که رد شد از رسوم سست

ماری به جون عشق افتاده
ماری که زهرش سخته و کاری
وقتی که نون توو خواب آدم‌هاست
جرم مسلموناست بیداری

این دفعه قصه بوی خون میده
این خال هندو دیگه زیبا نیست
بیداد ظلمه، جور آتیشه
هرکی که ساکت موند از ما نیست

#زهرا_آراسته‌نیا


#کشتار_مسلمانان_هند
#هل_من_ناصر
@arastehnia


وقتی علی بابا و زینب زینتش باشد
زیباست عالم خاک پای حضرتش باشد

زینب نماد صبر اهل بیت پاکی بود
جای تعجب نیست حرف عصمتش باشد

دنیا اگر بر کربلا اشکی روان دارد
از صبر زینب، از شکوه صحبتش باشد

دروازه ساعات می‌فهمد غریبی را
او می‌تواند قصه‌گوی غربتش باشد

لفظ دفاع از حرم با یاد زینب بود
تا هر مدافع پاسبان حرمتش باشد

روز پرستاران اگر میلاد بانو شد
حالا دفاع از سلامت نوبتش باشد

جاده همان است و فدایی ها همان خوبان
دنیا برای زینبی ها پرعطش باشد

زهرا آراسته نیا

@arastehnia

#حضرت_زینب س
#کرونا
Https://eitaa.com/arastehnia


السلام علیک یا موسی بن جعفر(ع)

عشق شما در جان شیعه پا گرفته
اشفع لنا» احوال این دنیا گرفته

این روزها هر روز دردی تازه داریم
نوروزمان با غم سراغ از ما گرفته

ای هفتمین خورشید، ای باب الحوائج
انظر إلینا»! غصه‌ها بالا گرفته

ساعت کمی از هفت» رد شد، سال نو شد
تحویل امسال از شما معنا گرفته

در صحن جامع جمع جان‌ها گرچه جمع است
از دوری فرزندتان دلها گرفته

نوروز با نام شما تلفیق شد که
در اوج غم نوری وجودم را گرفته

این جمعه که با ندبه پای هفت سینیم
شوق فرج در قلب‌مان مأوا گرفته

پیچیده در دنیا شدیدا عطر نرگس
شاید دعای حضرت زهرا گرفته

إن‌شاءالله

#زهرا_آراسته‌نیا


آمد و دنیای من آن لحظه شاد و خوب شد
عطسه ای کرد و دلم یکهو پر از آشوب شد

قدرت پرتاب عطسه آنچنان کوبنده بود
تا شعاع بیست متری کلهم مرطوب شد

دور من سرشار ویروس و اتاقم خانه ی
یک کرونای بزرگ و چابک و مرغوب شد

تا کمی نزدیک می‌شد، من فراری می شدم
فیلم تعقیب و گریزم شاخ یوتی‌یوب شد

گفتمش دیوار بین ما نمی‌ریزد، برو!
رفت و در شهر مجازی سیتیزن محسوب شد

تا که چت های مرا با شخص *وی بهداشت* دید
از حسادت گرم تایپ نامه ای مکتوب شد

در توییتر رفت و زد هشتگ #کرونایی_شدم
مانده ام درد و مرض کی این همه محبوب شد؟!

پیج او را خواندم و سرفه امانم را برید
از شیوع سایبری، روحیه ام معیوب شد

ماسک های خوب اما بین مجلس پخش شد
ویروس بدبخت دید و خود به خود سرکوب شد

درس اخلاقی گرفتم: عشق بازی چندش است»
از تمام ماجرا تنها همینش خوب شد


زهرا آراسته نیا


حسین آمد که مصداق شجاعت در زمین باشد
حبیب الله و ثارالله و شاه اهل دین باشد
خدا می‌خواست تا راهی به درگاه یقین باشد
و آمد تا بشیر قلب ختم المرسلین باشد

برای شیعه اسم او سرور منجلی باشد
بهشت ما همین ذکر حسین بن علی باشد

مرید عشق؛ اشک ما، مراد عشق؛ چشمانش
جهان بانگ عطش دارد برای طعم بارانش
زمان روشن شد از نور رخ خورشید تابانش
زمین کربلا داند عیار ناب ایمانش

برای شیعه اسم او سرور منجلی باشد
بهشت ما همین ذکر حسین بن علی باشد

زمین؛ کرب و بلای او، زمان؛ هر لحظه عاشورا
فلک مست است تا دارد به کامش تربت اعلا
دعای مستجاب آنی که تحت قبه ی آقا
عزیز قلب زهرا و صفای خانه طاها

برای شیعه اسم او سرور منجلی باشد
بهشت ما همین ذکر حسین بن علی باشد

شهی آمد که بر دوش نبی معراج فرموده
و آقایی اهل جنت از اوصاف او بوده
به چای هیئتش پاک است قلب هر چه آلوده
ابوفاضل به سقایی آلش فخر بنموده

برای شیعه اسم او سرور منجلی باشد
بهشت ما همین ذمر حسین بن علی باشد

غزل با شوق وصل او سراپایش ارادت شد
ز عشقش بی سر افتاد و از آن پس قطعه عادت شد
خطوط مثنوی با او حماسی‌تر روایت شد
تمام حرف تا آخر شهادت شد شهادت شد

برای شیعه اسم او سرور منجلی باشد
بهشت ما همین ذکر حسین بن علی باشد

به چشم اربعینی ها صفای مرز مهرانی
ز درد دوری ات آقا پریشانم تو می‌دانی
تو الگوی دلیرانی و خوبانی و شیرانی
به پای مکتب نابت نشسته بس سلیمانی

برای شیعه اسم تو سرور منجلی باشد
بهشت ما همین ذکر حسین بن علی باشد


تقدیم به جهادی‌های عرصه سلامت

هوامون سخت دلگیره
رو صورت ماسک می بندن
چشای پسته ی نوروز
تو چشمامون نمیخندن

میگن تو خونه ها امنه
میگن باید جدا باشیم
یه عده ناگهان گفتن:
باید با یاعلی پاشیم!

یه برقی زد تو چشماشون
یه شور تازه شد پیدا
یه حس مبهمی دارن
شبیه ظهر عاشورا

یه عده با لباس رزم
تو درمونگاه میجنگن
یه عده با جهادی نو
دارن احرام می بندن

چچق چق چق صداش عشقه
میچرخه چرخ خیاطی
ببین کار خدا رو! چرخ
شده رند خراباتی

اگه درده، اگه مُردن
تن دنیا رو لرزونده
دلای این جهادی ها
شجاعه، ترسُ تارونده

حرم ها بسته شد اما
دلا بیتاب دیدارن
مگه میشه که هیئت‌ها
از آقا دست بردارن؟

به ظاهر ماسک میدوزن
ولی این معبر مینه
برای تا حرم رفتن
یه راه تازه میچینه

گلاب‌پاشای روضه‌ن که
دارن تو شهر می‌گردن
دوباره راوی عشقن
تو خطّ جنگِ با دردن

تا وقتی عاشقی زنده است
تا وقتی مهر بیداره
خیال قلبمون تخته
هوامونو خدا داره

#زهرا_آراسته‌نیا


#به_یاری_خدا_کرونا_را_شکست_می‌دهیم
@arastehnia

https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c


قرمز شدن توتای باغ و من
از طعم ترش اخم تو سیرم
روزای فروردینه اما باز
توو فکر گرمای ته تیرم

گرما میاد و عشق می سوزه
راحت میشم از خاطره هامون
دوسِت دارم اما دیگه بسّه
غم میچیکه رو باغ رویامون

کوچه پر از موشه، پر از گربه
دعوا حضور هر شب اینجاس
حالا اگه ما مهربون باشیم
چیز عجیبی توی این دنیاس

عاشق شدن جرم بزرگی بود
من قاتل روزای شادیمم
چشمت شبیه شهر بود و من
دلتنگ کنج انفرادیمم

دیشب تو رفتی، شعر جون می داد
سطل زباله از غزل پر شد
بی خونه‌مونی اومد و هی گشت
نونش خدایی امشب آجر شد

زهرا آراسته نیا
96/1/27

#سحرنوشت

بسم الله الرحمن الرحیم

به اسم تویی که بهترینی. به اسم تویی که مهربانی‌ات را چشم‌هایت فریاد می‌زنند. به اسم تویی که برق نگاهت می‌شود لبخند روی لب بندگانت. به اسم تویی که پیچش گلبرگ‌ها به دلم چشمک می‌زند عاشق بودنش را.
امسال هم بیدار شدم تا بنشینم روی سفره رزقت و روزه بگیرم فرمانت را.
دستم را بگیر که می‌دانم این سرانگشتان مهربان خودت بود که روی گونه‌ام کشیدی و زیر گوشم خواندی: بیدار شو! دلتنگت هستم.»
آخر من کجا دلبری به دل‌انگیزی و عاشقی تو بیابم که دلش برای چون منی هم تنگ شود؟!
من، همان منِ عاصیِ حرف‌گوش‌نکنِ اعصاب‌خردکن!
تو، چقدر می‌توانی خوب باشی که همه من بودنم را به رویم نیاوری و باز هم بیایی پای بیدار کردنم؟!
بچه می‌شوم در برابرت و با ذوق می‌پرم به آغوشت، دست‌هایم را حلقه می‌کنم دور گردنت و بلند بلند می‌گویم:
خدایا، دوستت دارم.»

✍ زهرا آراسته‌نیا

@arastehnia

Instagram.com/arastehnia


#سحرنوشت ۴

از تو چه پنهان حسودی‌ام گل می‌کند وقتی می‌بینم جیرجیرک‌ها زودتر از من عاشقانه‌هایشان را آواز کرده‌اند.
درست همان وقتی که من خواب بودم، درست همان وقتی که بیدار شدم و تندتند سفره سحری را مهیا می‌کردم، درست همان وقتی که در فکر تنظیم زمان برای خوردن آخرین لیوان آب بودم، جیرجیرک‌ها مشغول عشق‌بازی با تو بودند.
من، منِ همیشه مغرورِ خوداشرف‌مخلوقات‌پندار، از جیرجیرک‌ها هم عقب افتاده‌ام.
زمین و زمان دست به دست هم داده‌اند تا بفهمانندم آنقدرها هم چیز علیه‌السلامی نیستم!
با یک ویروس تمام دودوتا چارتای اقتصاد و کار و مدرسه ام به هم‌ می‌ریزد و حالا هم این جیرجیرک‌های سیاه زشت کوچک که در دل‌بری از تو با من کل گذاشته‌اند.
می‌بینی عزیزم؟! می‌بینی به چه روزی افتاده این مخلوق مغرورت؟! باشد! هرچه تو بخواهی. هرچه تو بگویی. ممنونم بخاطر عظیم‌ترین ابتلاهایت. ممنونم به خاطر عجیب‌ترین ابتلاهایت.
از این بدترش هم که باشد باز هم شکرت.
جای شکر هم دارد این که دلم را با یک جیرجیرک آنچنان بلرزانی که از لرزشش به نقطه امن آغوشت پناه ببرم.
اصلا این دل‌لرزه‌ها همه تمرینی‌ست برای لرزه ی عظیم روز رستاخیز.
تو از آن معلم‌هایی هستی که آموزشت و تمرین‌های کلاست هیچگاه تعطیل‌بردار نیست و سیستم شاد» کلاست هیچ‌گاه قطعی ندارد و اصلا شاد بودن یعنی حضور همیشگی در کلاس تو.
فقط، لطفا پاسخ‌های مرا به آزمون‌هایت برای همیشه در پی‌وی خودت نگه‌ دار و آبروی این شاگرد تنبلت را نریز، ای بهترین سامان‌دهنده سامانه‌های عالم. #زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia

#رمضان
#سامانه_شاد
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#متن_ادبی
#متن_عاشقانه


#سحرنوشت۳
بسم الله الرحمن الرحیم

چشمانم خواب‌آلودند. از تو چه پنهان دیشب خوب نخوابیده‌ام. مگر شیطان در بند نیست پس چرا شب‌بیداری‌های دیشبم روی موج موهای تو تنظیم نبود؟
اصلا این چه بساطی ست که راه انداخته‌ای؟! شیطانِ در بند دیگر چه صیغه‌ای است؟!
من که می‌دانم می‌خواستی قد ناسپاسی مرا به رخم بکشی و بگویی: خب شیطان را هم برداشتم حالا ببینم دیگر گناهت را گردن که می‌اندازی!»
دارم حس می‌کنم دستت را زیر چانه زده‌ای و مرا زیر نظر داری و هربار که خطا میکنم آرام سری تکان می‌دهی و آه کوتاهی می‌کشی.

ولی می‌دانی همین هم مزه دارد. بخصوص آنجایی که می‌روم طرف پرتگاه و تو ناگهان نیم‌خیز می‌شوی و بی‌خیال تمام حرف‌گوش‌نکردن‌هایم، سریع دستم را می‌گیری و عقبم می‌کشی و محکم می‌افتم توی بغلت.
اصلا تمام لذت آدم بودن به همین افتادن در آغوش گرم و امن توست.
می‌خواهمت. حالا که باز هم نفس کشیدن در هوای سومین سحر ماهت را نصیبم کرده‌ای می‌خواهم روی ماهت را ببوسم که صورت تو بوسیدنی‌ترین جای دنیا ست آن هم در این روزهایی که می‌گویند نباید بوسید.

چشم‌های خواب‌آلودم را می‌بندم که سرم روی سینه‌ی معشوقی‌ست که عاشـ❤️ــق‌تر از خود نیافریده و مهربانی‌اش هربار به من گریزپای جرأت بازگشت می‌دهد.
⚜️چشم‌هایم خواب‌آلود است، درست! ولی هرچقدر هم قایمشان کنم، تو که خوب می‌دانی آرام آرام گوشه‌شان خیس شده‌ است از شرمندگی.

آغوشت را از من مگیر، ای مونس بی پناهی شرمندگان!

#زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

#سحرنوشت ۲

حرف زدن خوب است. گاهی فکر می‌کنم آدم اگر حرف نزند دق می‌کند، در خود می‌پوسد. اما من دلم می‌خواهد با تو حرف بزنم.
دلـ⁦❤️⁩ـم می‌خواهد بنشینم کنارت و زل بزنم توی چشم‌های آشنایت و با ذوق برایت حرف بزنم. هی درد دل کنم و هی تو سربجنبانی و آرام بگویی: می‌دانم، همه را می‌دانم»
آن وقت است که تمام اصول روانشناسی مکالمه را دور می‌ریزم و عاشق همین می‌دانم» گفتن‌های وسط کلامت می‌شوم.
اصلا همین که تو می‌دانی کافی‌ست، گفتن من فقط بهانه است برای تکرار چندین باره ی دانستن تو.

همینکه تو با آن همه خدایی‌ات از همه چیز من با این همه بندگی‌ام خبر داری برایم کافی‌ست.
خیالم راحت است به مهربانی‌ات. خیالم راحت است دلت نمی‌آید بدانی حالم بد است و بی‌خیال بمانی.

⚜حرف من که نیست! خودت گفته‌ای رحمت را بر نفست واجب کرده‌ای. دمت گرم!

چقدر خواستنی هستی معشوق محبوب من! گنجشک‌ها هر صبح نام تو را آواز می‌خوانند و برگ‌های درخت خانه مست سماع می‌شوند و من دلم غنج می‌رود از تکرار حضور نام زیبایی که تو هستی.

اللهم إنی أسئلک بسمک .

#زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia

suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


#سحرنوشت ۷

سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟

چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟!
مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟
اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟
یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟
قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هدیه می‌کنی.
همانی که هنوز از دسترس من خارج است و نتوانسته‌ام با بی‌حواسی‌هایم خرابش کنم.
می‌شود بیشتر مراقبم باشی؟ می‌شود حالم را بگیری دست خودت و از دسترس اطفالی چون من دور نگهش داری؟

بگذار دستت را بگیرم. ترس ورم داشته. حس می‌کنم یک من، درون من در کمین تمام خوبی‌هایم نشسته‌ است. کم کم حتی باید آرزوهایم را از خودم پنهان کنم.
چه خوب می‌شد هم حالم را و هم خودم را همیشه توی آغوشت پنهان کنی.

سرم که روی شانه های تو باشد آرامم. آنقدر که اشک مهمان چشمانم می‌شود. از همان اشک‌های عاشقانه ای که داغی‌شان را تا عمرداری فراموش نمی‌کنی و دلت می‌خواهد خیسی‌شان را تا همیشه به یادگار داشته باشی.

بگذار امروزم پر از لحظه های در آغوش تو بودن باشد. بگذار آرام آرام در گوشت نجوا کنم عاشقانه‌هایم را ای کسی که شاهد تمام نجواهایی!

✍️ زهرا آراسته‌نیا
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

#سحرنوشت ۷

سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟

چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟!
مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟
اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟
یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟
قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هدیه می‌کنی.
همانی که هنوز از دسترس من خارج است و نتوانسته‌ام با بی‌حواسی‌هایم خرابش کنم.
می‌شود بیشتر مراقبم باشی؟ می‌شود حالم را بگیری دست خودت و از دسترس اطفالی چون من دور نگهش داری؟

بگذار دستت را بگیرم. ترس ورم داشته. حس می‌کنم یک من، درون من در کمین تمام خوبی‌هایم نشسته‌ است. کم کم حتی باید آرزوهایم را از خودم پنهان کنم.
چه خوب می‌شد هم حالم را و هم خودم را همیشه توی آغوشت پنهان کنی.

سرم که روی شانه های تو باشد آرامم. آنقدر که اشک مهمان چشمانم می‌شود. از همان اشک‌های عاشقانه ای که داغی‌شان را تا عمرداری فراموش نمی‌کنی و دلت می‌خواهد خیسی‌شان را تا همیشه به یادگار داشته باشی.

بگذار امروزم پر از لحظه های در آغوش تو بودن باشد. بگذار آرام آرام در گوشت نجوا کنم عاشقانه‌هایم را ای کسی که شاهد تمام نجواهایی!

✍️ زهرا آراسته‌نیا
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


*سحرنوشت ۶*

آسمان بوسه زد به روی دلت
ربنا آتنا سبوی دلت

یاد تو از خیال شهر گذشت
مست شد کوچه‌ها به بوی دلت

استخاره زدم به چشمانت
تا شوم گرم گفتگوی دلت

کنج خانه، دخیل سجاده ست
عاشقت غرق جست و جوی دلت

اشهد انک خدای منی
اشهدُ روی من به سوی دلت

تشنگی در دلم زبان واکرد
روضه ای خواند با گلوی دلت

روضه تا سمت علقمه پیچید
مشکی افتاد روبروی دلت

با خودش گفت با غم بسیار:
نرود کاش آبروی دلت!

بغض سنگین توست باران شد
من بمیرم، چه هاست توی دلت!

به خودت میدهم قسم شاید
بپذیری مرا به کوی دلت

نام تو بردم، آسمان، من شد
آسمان بوسه زد به روی دلت

✍️ زهرا آراسته‌نیا

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


⚫ سلام بر خدیجه‌ای که بزرگ بود.

راهی جاده ی سعادت شد
کاروانی که بار او عشق است
ساربانت امین‌ترین مرد است
شک نکن مزد کار او عشق است

هرگز از خاطرت نرفت آن شب
که حرا مثل روز روشن شد
مردت آمد دلش پر از قرآن
جانت آماده ی شنیدن شد

کوثرت خیر هر دو عالم شد
برکتی بر زمین این قومی
السلام علیک یا مادر
که تو مادرترین این قومی

مایه افتخار زن هایی
اولین بانوی مسلمانی
مدعی‌ها اگر چه بسیار اند
تو همیشه اصیل می‌مانی

ثروتت قرض احسن دین شد
مهر تو یاور شریعت بود
چشم تاریخ محو نامت ماند
در حضوری که غرق شوکت بود

غربت و درد شعب کم می‌شد
تا که شعب نگاهت آنجا بود
رفتی و بعد از آن به جای عبا
کوه غم روی دوش طاها بود

زهرا آراسته‌نیا


#سحرنوشت ۵

آرام آرام ورق می‌زنم برگ‌هایی را که لیاقت در آغوش کشیدن حرف‌های تو را دارند.
فکر کن! بین این همه کتابی که حرف‌های عجیب و غریب این و آن را در خود دارند، این ورق‌ها لایق حرف‌های پروردگار عالم شده‌اند.
✅من که فکر می‌کنم کار، کار درختی ست که مادر این کاغذهاست. لابد یک روزی سایه ای نثار رهگذری خسته و یا میوه ای تقدیم کودکی گرسنه کرده است که حالا خیرش به این کاغذها رسیده.
خط به خطش را نوازش می‌کنم، خوشا به حال کاغذی که حتی نوازشش پاکی می‌خواهد.
گوشم را نزدیک می‌آورم، صدای توست که تک تک حروف را برایم زمزمه می‌کند و من همه را می‌فهمم، انگار نه انگار که عربی نمی‌دانم!
مگر می‌شود زبان معشوقت را نفهمی؟ اصلا عاشقی رسم‌الخط خودش را دارد و تنها وقتی حرف‌های معشوق را فهمیدی یعنی عاشقی.

⚜️این‌طور نگاهم نکن! می‌دانم خیلی وقت‌ها حتی ترجمه کلامت را نفهمیده ام. ولی به خودت قسم حتی آن وقت‌ها هم عاشقانه دوستت داشته‌ام.
صدایت هنوز در گوشم می‌پیچد و من مست می‌شوم و سرم میافتد روی شانه‌ات.
ببین باز هم کار دست خودت دادی با این بنده‌نوازی‌ات! منِ سربه‌هوا کم بود، حالا باید منِ مست را هم تحمل کنی!
انگشت‌هایت را حس می‌کنم روی گونه‌های دلتنگی‌ام.
درست همین حالا که یکی یکی بدی‌هایم توی ذهنم رژه‌ می‌روند، درست همین حالا که پرده‌پوشی‌هایت دفعه به دفعه به یادم می‌آیند، درست همین حالا که ذره ذره از خجالت آب می‌شوم، خوشحالم که صدای گرمت آنقدر مستم کرده که هیچ کس را جز خودت نشناسم و نخواهم.
❤️مهربان همیشگی‌ام، ممنونم که بودنت را به من می‌چشانی.

✍ زهرا آراسته‌نیا
@arastehnia


چه کسی فکرش را می‌کرد خودت به پدرم آدم کلماتی یاد دهی تا با آن ها برایت دلبری کند و اشتباهش را ببخشی. من که فکر می‌کنم آن لحظه بود که فرشته‌ها حساب کار دستشان آمد و فهمیدند این موجود دوپای محدودِ وابسته به خوراک و پوشاک، شده است معشوق اصلی خدایشان.

حالا دیگر نوبت آدم بود تا جواب این همه محبت را جلوی چشم کائنات جوری بدهد که خدا برای خلقت او به خودش آفرین بگوید.

توبه برای جبران عاشقی های این چنین خدایی خیلی کم است باید به فکر ارزش افزوده ای برای توبه هایش می‌بود. آدمِ از گناه برگشته، آدمِ شرمگینِ سرافکنده، حالا عذرخواه از خط خارج شدن‌هایش بود، درست مثل حالای من. این نواده ی هرگز ندیده ی حضرت آدم، در عبور از تمام لحظه های تاریخ، گوشه تاریک خانه اش نشسته و مشق در مسیر ماندن می‌کند.

هر بار که سرم به سنگ می‌خورد آغوش توبه‌پذیرت را به سمتم باز می‌بینم و دلم غنج می‌رود منت کشی‌های آشتی‌کنان را.
اما بعد ته دلم خجالت دل‌شکستنت، امانم را می‌برد. باید تضمینی بدهم که کنارت ماندنم را به این سادگی ها بی خیال نمی‌شوم.

عهد می‌بندم با چشم‌هایت که جز آنچه تو دوست‌تر می‌داری از من نبینند. به تلافی آن همه مرامی که جلوی ملائکه ات خرج منِ پرادعای سرتاپا نیاز کردی، حالا باید چنان عاشقانه تو را بخواهم که روی تمام ورودی‌های قلبم حک شود: ورود هرگونه غیرخدا، ممنوع»

اصلا گناه که هیچ، باید از مباحت هم چشم بپوشم تا شاید پرونده ام آن‌قدر با ستاره های مستحب و واجب بدرخشد که فرشته ها خیره خیره ذکر سبحان الله سردهند.
من می‌خواهم، همه این چیزهای خوب را می‌خواهم، اما تا یاری و هدایت و تذکر دوچندان خودت نباشد معلوم نیست عاقبتم چه خواهد شد.
پس از من مگیر توفیق اِنابه‌ را ای هادی تمام مُنیبین.

*زهرا آراسته‌نیا*
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


دیدی چه شد؟ داشتم می‌افتادم ها! اصلا گمانم افتادم! افتادن یعنی همین دیگر؟! جهان دور سرت بچرخد و پایت روی هیچ چیز نباشد. آری! افتادم و اگر در آن لحظه ی بایسته، ناگهان دلت به حالم نسوخته بود و درست سر به زنگاه دستت را به طرفم دراز نکرده بودی، من حالا ته ته ته نیستی بودم.

اصلا یادم نمی‌آید صدایت کرده باشم. من که تمام تلاشم را کردم تو خبردار نشوی از لحظه سرپیچی‌ام، پس چطور. این چه سوال مسخره ای‌ است می‌پرسم؟! درست است که من تو را فراموش می‌کنم اما تو که عالِم بودنت و بیدار بودنت و مهربان بودنت، روز و شب و حالا و فردا بردار نیست.
هستی، درست آن لحظه که باید باشی و یاری می‌کنی درست آن لحظه که هیچ کس را یارای یاری نیست.
من تو را بارها بوییده‌ام، بارها و بارها توی آغوشت آرام گرفته‌ام، بارها نوازش دست‌های مهربانت را روی گونه های خیسم حس کرده ام، بارها چشم در چشم تو قول داده‌ام دیگر سر به هوا نباشم، اما.
از تو چه پنهان ته نگاهت یک پوزخندی می‌دیدم که یعنی می‌دانم سر قولت نمی‌مانی! و بی آنکه چیزی بگویی محکم جلویت می‌ایستادم و می‌گفتم: نه! مطمئن باش! این بار هم از دستم در رفت وگرنه من و این حرف‌ها؟!»
حالا که فکرش را می‌کنم می‌بینم اتفاقا، خیلی هم زیاد من و این حرف‌ها! خیلی هم زیاد من و نافرمانی‌ات، خیلی هم زیاد من و افتادن هایم و هزاران بار شُکرت که در مقابل، خیلی هم زیاد تو و دست‌گیری هایت و به روی من نیاوردن‌هایت.
قلبم هنوز تاپ تاپ می‌کند و همین برای نوازش‌های دلبرانه تر تو کافی‌ست. همین کافی‌ست تا سرت را بیاوری کنار گوشم و آرام بگویی: بی‌خیال! به هیشکی نمی‌گم چی دیدم فقط پیشم بمون» و من هق هق کنان سرم را بالا و پایینی کنم که یعنی: چشم قولِ قولِ قول!»

تو را نمی‌دانم ولی خودم دیگر خسته شده ام. بیا و دیگر نگذار از کنارت جم بخورم. کاش اصلا این اختیار لعنتی را به من نداده بودی و می‌شدم یکی از تمام مخلوقاتت که بی آنکه بدانند می‌روند و تا کمال کوتاهشان می‌رسند.
من شدم انسان که ازفرشته ها بالاتر بپرم، شدم انسان که با تو بودن را انتخاب کنم، شدم انسان که مختارانه دست تو را رها نکنم اما.
شرمنده ام، ای مختار دانای مهربان.
اعتمادی به قول‌های من نیست و باز هم هر که صدایم کرد دنبالش راه می‌افتم و از تو دور می‌شوم. تو بزرگی کن! کمکم کن لذت برگشتن به آغوشت را از خودم دریغ نکنم، ای ملجأ تمام دورافتادگان

✍️ زهرا آراسته‌نیا

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


دستم کوتاه است. آن قدر که هرچقدر هم روی تُک پا بایستم به تو نخواهم رسید. من که تازه این را فهمیده‌ام اما تو آنقدر حواست جمع است که بین من و خودت آدم‌هایی را گذاشتی که خم‌ شوند و دستان کوتاه مرا به دستان آسمانی تو پیوند دهند وگرنه جهانِ مملو از بودنِ تو کجا و دنیای پر از نیستیِ من کجا!
ساعت که هشت می‌شود، روز که به هشتم می‌رسد، شمار دعاهایم که هشت تا می‌شود، برای من کافی‌ست تا چیزی در دلم نقاره بزند و ضربان قلبم تندتر شود و لبهایم زیباترین ترانه‌ها را سر‌دهد که: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا.
آن وقت است که خانه برایم تنگ می‌شود و هیچ جا برایم مشهد نخواهد شد.
همین یک سلام کافی‌ست تا اباصلتی شوم شنیدن احادیثش را، دعبلی شوم سرودن مقامش را و کبوتری شوم دانه‌چینی الطاف کریمانه‌اش را که هرچه فیض قرار است قسمت زندگی‌ام گردد به واسطه حضور روشن اوست.

دستم را کودکانه به دستش می‌سپارم تا آقایی کند و با خود ببردم در خانه ی خدایی که خیلی خیلی بزرگ است.
می‌دانم خدا، آنقدر دوستش داری که با دیدن روی ماهش، حیفت بیاید شادی چشم در چشم شدنتان را با نبخشیدن مزاحم ناچیزی چون من خراب کنی.
اصلا خودشان گفته اند شرط به حصن الله وارد شدن، دست در دست شمس الشموس بودن است و همین است که حتی دوست داشتن خدایم را کرم آقای سرزمینم می‌دانم.

خدایا، ای رازق کل مرزوق، رزق عاشقی رضایت را از من مگیر.

✍ زهرا آراسته‌نیا
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


#سحرنوشت۳
بسم الله الرحمن الرحیم

چشمانم خواب‌آلودند. از تو چه پنهان دیشب خوب نخوابیده‌ام. مگر شیطان در بند نیست پس چرا شب‌بیداری‌های دیشبم روی موج موهای تو تنظیم نبود؟
اصلا این چه بساطی ست که راه انداخته‌ای؟! شیطانِ در بند دیگر چه صیغه‌ای است؟!
من که می‌دانم می‌خواستی قد ناسپاسی مرا به رخم بکشی و بگویی: خب شیطان را هم برداشتم حالا ببینم دیگر گناهت را گردن که می‌اندازی!»
دارم حس می‌کنم دستت را زیر چانه زده‌ای و مرا زیر نظر داری و هربار که خطا میکنم آرام سری تکان می‌دهی و آه کوتاهی می‌کشی.

ولی می‌دانی همین هم مزه دارد. بخصوص آنجایی که می‌روم طرف پرتگاه و تو ناگهان نیم‌خیز می‌شوی و بی‌خیال تمام حرف‌گوش‌نکردن‌هایم، سریع دستم را می‌گیری و عقبم می‌کشی و محکم می‌افتم توی بغلت.
اصلا تمام لذت آدم بودن به همین افتادن در آغوش گرم و امن توست.
می‌خواهمت. حالا که باز هم نفس کشیدن در هوای سومین سحر ماهت را نصیبم کرده‌ای می‌خواهم روی ماهت را ببوسم که صورت تو بوسیدنی‌ترین جای دنیا ست آن هم در این روزهایی که می‌گویند نباید بوسید.

چشم‌های خواب‌آلودم را می‌بندم که سرم روی سینه‌ی معشوقی‌ست که عاشـ❤️ــق‌تر از خود نیافریده و مهربانی‌اش هربار به من گریزپای جرأت بازگشت می‌دهد.
⚜️چشم‌هایم خواب‌آلود است، درست! ولی هرچقدر هم قایمشان کنم، تو که خوب می‌دانی آرام آرام گوشه‌شان خیس شده‌ است از شرمندگی.

آغوشت را از من مگیر، ای مونس بی پناهی شرمندگان!

#زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


دستت لای موهای دشت که می‌پیچد موج می‌افتد در تن گندم‌زار و عطر انگشتانت قاصدک‌ها را بیدار می‌کند.
خورشید زود خودش را می‌رساند و روز با نام تو آغاز می‌شود که بهترین نام‌هاست.
گل‌، مهربانی‌ات را لالایی می‌کند برای آرامش خواب غنچه‌هایش و کبوتر، کو کو کنان مشق بی‌قراری‌ات را در جهان منتشر می‌کند‌.

این عالم، عالم تو است و من در ناچیزترین حالت ممکن، خود را مرکز این دستگاه می‌دانم وقتی نگاهت برایم به شدت کافی‌ست.

بگذار هرکه هرچه دلش خواست بگوید، همین که مطمئنم تو با تمام خدایی‌ات حواست به من، با تمام بندگی‌ام هست، یعنی من مرکز این عالمم.
همین دیروز و هر روز بود که دم گوشم نجوای آرامش می‌خواندی و گفتی: جایی برای ترسیدن نیست، خودم کنارت هستم». و من کودکانه فریاد شوق سردادم و روی ماهت را بوسیدم و درست همان موقع بود که بوته محمدی باغچه‌مان گل کرد.
اصلا مهم نیست که از زمین و زمان برایم ببارد، که حالا دیگر خیس باران محبت تو هستم؛ محبت تویی که بزرگ‌تر از همه ی آنهایی.
حالا، در صبحی دیگر از پیچش تن گندمزارها و پیش نگاه بیدار قاصدکها، نم گوشه ی چشمانم تقدیمت باد! ای لایق ترین محبوبان عالم.

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


⚜️ببین، بیا خودت کلاهت را قاضی کن! مگر می‌شود من، تو را نشناسم و خاطرخواهت شوم؟! مگر می‌شود بی‌آنکه بدانم با تو بودن به چه دردم می‌خورد دستم را توی دستت بگذارم؟! من انسانم‌ها! با همان مختصات عجیب و غریبی که خودت از روز اول در سیستمم تعبیه کرده‌ای. و بعد برای آفرینش من، باز هم تأکید می‌کنم، منِ با همین مختصات، به خودت آفرین گفته‌ای.

❤️حالا این من، می‌خواهد بیشتر بشناسدت.

من اغلب فکر می‌کنم به تو، به خودم، به نسبتمان، به اینکه من با این همه ناقص بودن چطور می‌توانم علتی به کاملی تو داشته‌ باشم؟
چطور می‌توانم پلک‌هایم را ببندم و تو را با تمام خوبی‌هایت یکجا توی دلم حس کنم؟
چطور می‌شود انتظار داشته‌باشم تو، توی رحیم، بگذاری من، منِ ذلیل، در بی‌پناهی‌های دنیا به قهقرا بروم؟
اصلا من با سوأل زنده‌ام. هر جوابی که می‌یابم انگار یک روز به زندگی‌ام اضافه شده. روزهای زندگی‌ من از جنس آگاهی‌ست.

خیلی پررویی می‌شود اگر از تو بخواهم خودت را بیشتر برایم معرفی کنی؟! آخر من تو را عاشق شناخته‌ام؛ عاشق‌ترین عاشق‌ها.
زشت است معشوق چنین عاشقی باشی و شبیهش نباشی. میخواهم سریع شبیهت شوم و می‌دانم که تو آگاهی محضی.

✨چشم‌هایم که به نگاهت گره می‌خورد نوری درونم را روشن می‌کند. تو را با نشانه‌هایت شناخته‌ام پس ای نور، ای فوق کل نور، ای لیس کمثله نور، قلبم را به نور دانایی و شناخت روشن کن‌. ممنون

*زهرا آراسته‌نیا*
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


تندتند وسایل را جابه‌جا می‌کنم، قلم را ماهرانه در دست می‌چرخانم و روی کاغذ پیش می‌برم. زیر چشمی نگاهت می‌کنم تا مطمئن شوم داری مرا نگاه می‌کنی. لبخند که می‌زنی قند توی دلم آب می‌شود که حتما خوشت آمده است از کارم.
دست خودم که نیست, تو مرا اینگونه آفریده ای که هی دوست داشته باشم دوست‌داشته شوم، هی دوست داشته باشم تشویقم کنند و به به و چه‌چه ببندند به ناف کارهایم.
اصلا غصه ام می‌گیرد وقتی کسی گیر بدهد و ایراد بگیرد. حتی وقتی می‌دانم که درست می‌گوید و فلان جای کارم کم و کسری دارد، باز هم دلم می‌خواهد زمین دهان باز کند و انتقاد کننده را در خود جای دهد.
خودم می‌دانم این آن بنده ی ایده‌آل تو نبود ولی بعضی وقتها اینطوری می‌شوم دیگر.
ولی خودمانیم تمام تشویق ها و تمجیدهای دیگران به پای یک لحظه لبخند آرام تو نمی رسد.
وقتی نگاهت می‌کنم و چشمم گره می‌خورد به زیبایی چشمان خندانت، وقتی سرت را میچرخانی طرف فرشته ها و بی آنکه حرفی بزنی میفهمانی‌شان که دیدید بنده ام چه کار خوبی کرد! وقتی میزنی روی شانه‌ام که یعنی دست‌مریزاد! میخواهم بال دربیاورم از خوشحالی. اصلا واژه خوشحالی جای دیگری ندارد غیر از همینجا. واقعا چه ارزشی دارد آدمهای دیگر خوششان بیاید یا بدشان وقتی می‌دانم که تو شاهد تمام لحظه‌هایی؟! فکرش را بکن تو باشی و من و آن طرف تمامِ تمام آدم‌ها! وااای چه زیبا صحنه ای می‌شود! آن وقت محکم دستت را می‌گیرم. نه اصلا دستم را حلقه می‌کنم دور کمرت و عاشقی‌ام را به رخ همه می‌کشانم که ببینید معشوقم از من راضی ست!
خدایا خودم می‌دانم اینجور لحظه ها خیلی در زندگی‌ام کم‌اند. یعنی خودشان کم نیستند ها! من هی همان دم آخر خرابشان می‌کنم با توجهم به این و آنی که غیر تو هستند. خودت که خوب می‌دانی چقدر پشیمانم، پس مرحمت کن و بالاترین حال انقطاع از همه به سوی خودت را نصیبم فرما که تو سخی ترین هدیه‌کنندگانی

آمین یا رب العالمین

زهرا آراسته‌نیا

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


حتی سرکلاس عرفان نظری هم با استاد بحثم می‌شد که چرا باید قبول کنم یک نفر به فلان کشف و شهود رسیده که بعد بخواهد به زور تحت استدلال های شبه منطقی بچپاندشان و درست بودن شهودش را برایم اثبات کند؟! من نهایتا می‌توانم بگویم فلانی آدم دروغ‌گویی نیست پس لابد یک چیزی دیده که برای خودش حجت است. همین!

هر بار هم که م روضه خانگی نه شرکت می‌کردم، در تمام مدت اضطراب در چهره او موج می‌زد که نکند با خانم‌جلسه بحثم شود سر همین تعریف حکایت ها و خواب های این و آن.

با تمام این حرف‌ها می‌دانم که این نظر شخصی ذهن چارچوب‌بسته و منطقی من است و نه آن عرفا و نه آن خانم‌جلسه ها، هیچ کدام گناهی مرتکب نشده‌اند تا وقتی که نخواهند آن حرف ها را به عنوان اصل دین به دیگران بقبولانند.
ماجرای حاج محمود کریمی دوست‌داشتنی هم از همین دست است.
اگر من بودم هیچ وقت وسط روضه حکایت تعریف نمی‌کردم ولی او من نیست و خیلی های خیلی زیاد دیگر هم من نیستند و امامشان را دلی و لاتی دوست دارند.

و بعد هم توضیحات منطقی حاجی که به طور واضح مشخص کرد نه عمدی در کار بوده و نه حتی، با نگاهی از زاویه دیگر، تقصیری.

این وسط سیل توبیخ ها و شماتت های بیش از حدی که پیرغلام خوش فکر و انقلابی دستگاه ثارالله را هدف قرار داده آدم را بدجور یاد روند گیردادن ها به ایشان بعد از موضع گیری های صریحشان در فتنه ۸۸ تا به امروز می‌اندازد. گیردادن هایی که هر بار وجهی از زندگی حاج محمود را بهانه می‌کنند برای به انزوا کشاندن این نیروی فعال و تاثیرگزار و خالص انقلاب.
وگرنه انتقاد دارید، به روی چشم! او هم که پذیرفت اشتباهش را.

هرچند شأن حاج محمود بسیار بالاتر است اما لااقل همپایه ی سلبریتی های بی فایده برای اجتماعی که هر روز زیر تا بالای نظام و کشور و شهدا و همه چیزمان را به باد سخره و توهین می‌گیرند با او برخورد کنید. همانها که بعد با یک کلیپ زورکی عذرخواهی دوباره صاحب آنتن ملی صدا و سیما می‌شوند و در تمام مسائلی که هیچ تخصصی ندارند فرصت حرف زدن بهشان داده می‌شود و تازه برای چرندیاتشان میلیون میلیون پول بیت المال را هم تقدیمشان می‌کنند.

غلام حضرت ارباب که معامله اش با خود ارباب است و این تشویق ها و تهدید های آدم ها خللی در اراده اش ندارد ولی.

ولی خودمانیم آیا آنان که مساجد و هیئت‌ها و حرم ها را بسته می‌خواهند حالا دنبال گرفتن همین عرض ارادت های از راه دور هم نیستند؟ آیا نباید شک کرد که امروز کریمی و حکایتش بهانه باشد و فردا چیز دیگر؟

✍ زهرا آراسته‌نیا

@arastehnia

#محمودکریمی
Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

#سحرنوشت

دست میکشم روی سر آرزوهایم، اشکهایشان را با انگشت احساس پاک میکنم و میگویم: غصه نخور! خدا کریم است.
✋دستم نداشته هایش را توی ذهن مرور میکند و خیره میشود حجم خالی بودنش را. توی گوشش زمزمه میکنم: غصه نخور! خدا کریم است.

پایم خم میشود تا گِل‌های فروافتادن در خاک مذلت را از سر و رویش پاک کند و آه میکشد درماندگی اش را. نوزاش میکنم زخم هایش را و میگویم: غصه نخور! خدا کریم است.

خدا کریم است که شق القمر میکند ماه عاشقی را با قدوم کریم آل کریم.
اصلا فرزند آب و عدالت، کریم نباشد، یک جای کار دنیا میلنگد.

خلاصه که نه! شرح تمام خوبی هاست، حُسنِ حسن.

✨امروز چه بخواهی، چه نخواهی، مولا عیدانه میدهد شادی زهرایش را. کافی ست چترت را ببندی☔️ و راه بیوفتی زیر بارش لطف تا قطره های مهر بر جانت بنشیند و کفایت کند خوشبختی دنیا و آخرتت را.

⚡️تمام خستگی هایم را دخیل می بندم به خم حای حسن و شک ندارم به نون نرسیده، نانم در روغن سفره کریمانه ی کریم می افتد و لبخند میچکد روی خشکی قلب غم‌زده ام.

العفو می پوشانم بر تن پرگناهم تا مهیای جشن تولد مولای کریمم باشد.

✍ زهرا آراسته نیا
@arastehnia


یا ابامحمد، یا حسن بن علی، ایها المجتبی یابن رسول الله.


شیر جمل، رزمنده ی نام‌آور صفین
کوه صبور ای روی دوش تو لوای دین

ای مرجع تقلید شاه کربلا، ای نور
روشن شده با تابش تو جاده ی آیین

از تو کرامت را شنیدیم و یقین داریم
دست گدایی‌مان نخواهد دید غیر از این

نام عزیز تو همینکه روی لب آمد
عرض ارادت‌هایمان شد درد را تسکین

دنیا خزان می‌شد بدون برکت نامت
با بودنت هر لحظه‌مان شد غرق فروردین

من مطمئنم که مدینه روز میلادت
با پرچم یا مجتبی» روزی شود آذین

إن‌شاءالله

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


خیلی وقت‌ها، خیلی حرف‌ها آنقدر تکرار می‌شوند که انگار ذهن در برابرشان سر می‌شود. شبیه وقتی که می‌روی عطر بخری و کارت به بو کردن قهوه تلخ می‌کشد!
حالا حکایت ما و واژه ی عمیق انتظار است.
تو با مهربانی و حکمتت برای رسیدن ما به فیض بی‌حدت، از خوبانت مایه گذاشتی و ما در غفلتی بچگانه مشغول دل‌شکستن شدیم.
تو بی‌تاب اوج‌گرفتنمان بودی و ما هی ندبه‌های طوطی‌وار را با بلندترین صدای اکو‌خورده ی آخرین مدل‌ بلندگوهایمان فریاد می‌زدیم و بعد در غروب جمعه باز دل‌مان که بی بهانه می‌گرفت در سَمات دلتنگی از شر دشمن سوئی که خودِ خودِ خودمان بود به تو پناه می‌آوردیم و یادمان می‌رفت که این وسط یک منجی هنوز هم تنها ست.
کاش دستی به سر و صورت واژه هایمان بکشی تا دوباره بفهمیم بی تابی ذاتی واژه انتظار را. کاش عطر نرگس» را جوری بنویسیم که در هیجانی برای بوییدنش بی‌قرار شویم. کاش قافیه های شعرهای انتظارمان، تمام‌قد برای آمدنش قیام کنند و از وزن بزنند بیرون، شاید آن موقع به تریج قبای این نظم بی معنی سراسر عادتمان بر بخورد و یادمان بیاید قرارمان این نبود.
ما حتی یادمان رفته روز مبادا یعنی همان روزی که تو ذخیره‌ات را برای آن روز نگاه داشته ای.
مگر خودت کاری کنی،
امروز شدیدا روز مباداست.

اللهم عجل لولیک الفرج

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


#سحرنوشت ۱۸
زندگی‌ام ارزش زیادی ندارد اما دوستش دارم. باید هم دوستش داشته‌باشم آخر اولین هدیـــه‌ا‌ی‌ ست که به من داده‌ای. شرمنده! ولی شاید ندانی هدیه گرفتن چه مزه‌ای می‌دهد چون تو همیشه واهب العطایا» بوده‌ای و هدیه دهنده. اصلا همه چیزهای عالم هم که مال خودت است!
تو رسمت با ما فرق می‌کند. بهترین ها را می‌دهی و بعد پس میگیری. بالاخره دیر یا زود هم آن لحظه فرامی‌رسد که دلت هوای پس گرفتن اولین هدیه ات را بکند. آن روز من می‌مانم و شرمندگی بلایی که سر هدیه‌ات آورده‌ام.
باید تا فرصت باقی ست فکری به حال زندگی‌ام کنم. این زندگی اصلا شبیه آنچه تو دستم سپردی نیست.
می‌دانم پناهی جز شهــادت برای سعادتم نیست. باید اولین هدیه ات را بپیچم لای کاغذ کادوی قرمز شهادت تا زهواردررفتگی سال‌های زمینی بودنم دیگر به چشم نیاید. اصلا هدیه تو را باید در راه خودت فدا کرد که جز این باشد عاقبت دنیایم به خیر نخواهد شد. جاذبه چشم‌هایت قربانی می‌طلبد و هابیل هابیل خوبان تاریخ را به بوته امتحان عشق❣️ می‌کشاند و آن وقت من می‌مانم و حسرت نبودن در جرگه شهیدانت. دلت می‌آید؟! بگذار با تمام بی لیاقتی‌ام به مهربانی‌ات امیدوار باشم و اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک» بشود دعای مستجاب هر روزم که تو برآورنده ی حاجاتی. #یا_قاضی_الحاجات
#زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia

Suzestan.ir


به من نزدیک می‌شوند آنان که نباید نزدیک شوند. آنان که حالم بد می‌شود از بودنشان. آنان که نگاهشان رنگ امنیت ندارد. می‌ترسم از بودنشان. دستت را محکم می‌چسبم و دلم میخواهد آن قدر کز کنم پهلویت که چشمان هیچ کدامشان را یارای دیدنم نباشد.
خودت می‌دانی چقدر پشیمانم از اینکه طوری نبوده‌ام که بفهمند دلم مال تو است و آنها نباید جرأت نزدیک شدن به خود بدهند.
من باید آنقدر شبیه تو بشوم که همه بدانند توی قلبم جز تو جایی برای دیگری نیست.
باید سرشار از تو باشم. باید دهان که باز می‌کنم صدای تو طنین‌انداز جهان شود. باید راه که می‌روم، طراوت قدوم تو در زمین منتشر شود. باید نگاه که می‌کنم، برق چشمان تو دل‌ها را آسمانی کند.
من باید تو باشم.
دست واژه هایم را می‌گذارم توی دست مهربانی‌ات تا غزل غزل، عاشقانه ی پاک بچکد روی تمام داستان های عالم. کتاب ها دوستان خوبی نیستند اگر راوی مهربانی تو نباشند.
باید قصه عاشقی‌مان بشود نقل محافل همیشه ی تاریخ تا همه بدانند دل من صاحب دارد و انیس لحظه‌های تنهایی ام حضور دل‌انگیز تو ست.
مرا برای خودت نگه‌دار ای بی‌نیازی که شدیدا به او نیازمندم.

#یا_انیس_من_لا_انیس_له
#و_هل_یرحم_الفقیر_الا_الغنی؟!

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastrhnia

آدم است دیگر! از همان اول برایش حوا آفریدی و دوتایی شدند همدم، شدند همراه، شدند رفیق. اگر با هم گندم خوردند با یکدیگر هم عبادتت کردند.
آدم، چه ابوالبشر باشد و چه ما نوه نتیجه‌های آخرامانی‌اش، دلش رفیق می‌خواهد. دلش می‌خواهد یکی باشد که دل به دلش بدهد و بی‌واهمه پیش او خودش باشد و دم گوشش نجوا کند.
دلش می‌خواهد هرچه غصه دارد را با یک خب، بگو ببینیم چه خبرِ» رفیقش از دل بیرون کند و بریزدشان روی دایره ی درددل و بعد راحت و بی‌دغدغه لبخند بزند شوخی‌های رفیقانه‌شان را.
خوش‌بحال من که در این گوشه بی پیرایه ی دنیا، رفیقم تو هستی. خوشا به حال من که حرف‌هایم می‌شوند درددل هایی برای تو که رفیق هر بی رفیقی.
اصلا کاش همیشه بی‌رفیق بمانم که بعد تو بیشتر رفیق غصه‌هایم باشی و بزنی روی شانه‌ام که غصه‌نخور بنده ی تنها! خودم رفیق بی‌کسی‌هایت می‌شوم.
و بعد تندی بوسه بزنم وسط پیشانی‌ات را و لبخند آرامش بشود مهمان لب‌های قلبم.
عزیز دلم، با تو چقدر می‌چسبد صبوری! من مشکلاتم را یکی یکی دندان روی جگر بگذارم و تو ببینی و نازم را بیشتر بکشی و قربان‌صدقه ی منِ بنده‌ات بروی و من در دلم قند آب شود مهربانی‌ها و رفاقت هایت را.
قسم می‌خورم، هیچ کس مثل تو پای رفاقتش مرام نمی‌گذارد. ممنونم، رفیق خوب تنهایی‌هایم!

#یا_رفیق_من_لارفیق_له

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

می‌چکد از ذوالفقارش اشک بر دنیای ما
وای بر حال زمین بشکسته ارکان هدا

نام اعلا، خوی اعلا، منطق اعلا علی
سوره ی اعلای حق، اشفع لنا یوم الجزا

رشک برده آسمان بی شک به چاهی که در او
ناله زد شیر خدا سر مگوی سینه را

عشق یعنی پادشاهی از مسیر بندگی
انت مالک» خواندنش شد شاهد این مدعا

فیلسوفان غرق دریای کمیلش می‌شوند
معرفت همچون دُری در بی‌کران او رها

می‌زند آتش نیستان را جدایی های ما
کوچه و پهلوی زخمی، بند بر دست خدا

أشهد أنَّ علی خیبرگشای عالم است
أشهد أنْ ذوالفقارش کرده خیر و شر سوا

خیر یعنی با علی ماندن چو میثم‌ها به دار
شر سقیفه، شر جمل، شر مصحف بر نیزه ها

ابن ملجم را کجا یارای قتل عشق بود
تیغ در محراب کرده بر سر او اقتدا

من یتیمم کاسه ی شیرم ولی پر اشک شد
قرن ها نام علی بوده به درد ما شفا

قدردان حضرت حقم که دست حکمتش
تا قیامت قدر ما را زد گره بر مرتضی

از یدالهی او ارثی به عباسش رسید
بیرق عشق و ادب گیرد به دستان جدا

عدل یعنی ماجرای آتش و دست عقیل
عدل یعنی خانه ی سلطان و فرش بوریا

آه گفتم بوریا . گریه امانم را برید
روضه هر رروزمان: داغ شهید کربلا
###
جاده های اربعینی میرود سمت ظهور
از نجف آغاز خواهد شد تمام ماجرا

#زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia
#شب_قدر
#شهادت_امام_علی_علیه‌السلام


⚜️اللهم عجل لولیک الفرج.

اتاق تاریک است و من همین تاریکی و تنهایی را ترجیح می‌دهم به همهمه ی آدم‌هایی که بودنشان رنگ تو نیست.
من همین گوشه ی دنج را مرکز ثقل عالم می‌دانم وقتی سرم روی شانه‌ ی خیال توست.
از تو چه پنهان، نشسته‌ام برایت با لهجه ی دعا شیرین‌زبانی کنم تا بهترین تقدیرها را عطایم کنی. نشسته‌ام با هزار نام زیبا تو را بخوانم تا تو از هرکدامشان خوشت آمد به خاطر همان به من صله بدهی عاقبت به خیری‌ام را.
لبخندت را دوست دارم وقتی می‌بینی همان اسم‌هایی که خودت یادم دادی را هم غلط غلوط می‌خوانم و اما به رویم نمی‌آوری.
لبخندت را دوست دارم وقتی می‌دانی پشت ده‌ها تسبیح العفو گفتنم، یک فردای پر از پا کج گذاشتن است و باز به رویم نمی‌آوری.
لبخندت را دوست دارم وقتی التماست می‌کنم کمی اشک رزق چشمانم کنی و بعد با همان چند قطره خودم را مقرب درگاهت می‌پندارم.
دوست دارم تا آخر دنیا همینجور از این بچه‌بازی‌ها دربیاورم و عوضش تو لبخند بزنی.
اصلا پیش تو که باشم دلم فقط بچگی می‌خواهد. ساده و دل‌خواه و پر از شیطنت، بدوم دنبال آرزوهایم و بادبادک ذهنم را بسپارم دست نسیم تا درست بندازدش جلوی پای تو.
امشب تو را با لبخند خواندم. عجیب بود اما چسبید.
آسمان گوش تیز کرده بود تا نجواهای درگوشیم با تو را بشنود. یاس سر خم کرده بود و دلبرانه نگاهمان می‌کرد شاید او را هم به جمع خودمان بخوانیم. رود خود را به ساحل می‌کوبید تا از وسط احساسمان رد شود.
ولی امشب فقط شب ما دوتا بود.
امشب نزدیک تر از هر وقت دیگر مال خودِ خودِ خودم بودی که من تمام تقدیرم را سپردم به دست مهربان تو.
خدایا، لطفا برایم آن چیزی را مقدر کن که خودت می‌پسندی نه آن چیزی که من لایقش هستم. ممنون

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


گذشت، به سرعت باد، به سرعت برق. صدای همهمه ی ملائک از حیاط خانه‌مان شنیده می‌شد. آسمان شب روشن‌تر از هرچه فکرش را کنی ستاره‌باران احساس بود و بازار بخشایش خدا، گرم گرم گرم.
من که می‌گویم نزول قرآنت را بهانه کرده ای برای بار عام مهربانی و عفو و عطوفتت. آخر آنقدر خوبی که نمی‌خواهی شرمنده لطفت شویم و بفهمیم داری بی هیچ دلیلی می‌بخشی‌مان.
معشوق غیور من، یک لحظه کنارت بودنم را بهانه می‌کنی برای تا آسمان به پایم لطف ریختن، با آنکه می‌دانی ته قلبم باز هم مور مور می‌شود برای برگشتن سمت گناه‌.
کاش کمی خجالت می‌کشیدم. کاش به قدر ارزنی حیا، ته وجودم مانده بود و بعد از امشب بیشتر کنارت می‌ماندم.

سرِ شب که برایم یک استکان واژه کنار شاخه‌ای شب‌بو مهیا کرده بودی فهمیدم امشب با غفاریتت، دل به دلم خواهی داد و صبح نشده تقدیرم پر می‌شود از یُبَدّل الله سیئاتهم حسنات» و من می‌مانم و دهانی که تمام واژه‌هایش به قدر سپاس ذره ای از محبتت نیست.

خودت مرا پررو کرده‌ای که بی وجود لیاقت، خوب‌ترین خوبی‌هایت را از تو بخواهم و بی‌صبرانه زل بزنم توی چشمانت که یعنی: منتظرم‌ هان! استجابتشان دیر نشود یک‌وقت!»
این‌ها حال و هوای امشب من بود و من می‌ترسم از فردایی که شاید شبیه امشبم نباشم.
ای نزدیک‌تر از من به من، مرا به حال خودم وامگذار که بی‌پناهی را با تک تک سلول‌هایم درک کرده‌ام و سلاحی جز گریه برای من نیست.

#إرحم_من_رأس_ماله_الرجاء_و_سلاحه_البکاء

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


سلام ای علت باشکوه من، ای باعث تمام کائنات، ای دلیل هرکه دنبال دلیل است.
می‌خواهم بشناسمت و باید بشناسمت و مطمئنم اگر بشناسمت، تو را عاقلانه عاشق خواهم شد.
مگر می‌شود عاشق کسی که علم محض است نباشی؟
مگر می‌شود عاشـ❤️ـق آن کسی که عدالت و حکمت عصاره کارهای اوست نشد؟
تمام کجی‌ها و نادلخواهی‌های دنیا از بی‌عدالتی ست و روح، که از خود عادلت در ما دمیده‌ای، هرگز تاب چیزی عدالت را نخواهد داشت.
باید تو را بشناسم که تو تنها و یکی ترین‌ یکی عالمی و جز تو هیچ نیست.
باید تو را بشناسم تا بدانم عدالتت حکم می‌کند دنیا را بیهوده نیافریده باشی و برای سزا و جزای این‌ دنیایی ها، دنیای دیگری باشد تا بی‌حد و منع عدلت اجرا شود.
باید بشناسمت تا بدانم تو با آن حکمت و علم و لطف بی حدت مرا، من محدود در عالم ماده را، دست تنها در عالم رها نمی‌کنی و برای رسیدنم به خودت برایم راهنما می‌فرستی که بشوند پیغمبران و امامانم.
⚡️ تو را که اینگونه بشناسم، آن وقت است که نمی‌توانم عاشقانه دوستت نداشته باشم. نمی‌توانم برای اجرای هر دستورت آماده نباشم و اصلا بی‌تابی می‌کنم تا لب‌تر کنی و من روی هوا حرفت را بقاپم و با انجامش خودم را برایت شیرین کنم و دلم ضعف برود لبخندهای دلنشین رضایتت را.
دیگر با صدای اذان در دلم غوغا می‌شود که بدوم و بشوم اولین بنده ی در صف حرف زدن با تو.
✨ تو را که بشناسم عقلم حکم می‌کند جز تو را نپرستم و جز تو را نخواهم و جز تو را نیایش نکنم. چشم‌هایم قفلی می‌زند روی چشم‌های نازت و جز برق بیداری‌شان هیچ چیز شوق بودنم نمی‌بخشد.
باید بشناسمت تا حد بی‌حدی مهربانی‌ات آرامش بهبوهه تمام سختی‌هایم شود.
باید بشناسمت تا بی چون و چرا دستم را توی دست قوی و بزرگ و پربرکتت بگذارم و هرطرف که اراده کنی دلخواهانه همراهت بچرخم.
باید تو را بشناسم.
و برای این شناخت، راهنمایی خودت را می‌خواهم که تو را جز به تو توان شناخت نیست و جز تو راهنمایی و دلیلی به سمت تو نخواهم جست.
دلیلم باش ای دلیل تمام متحیرین.

#بک_عرفتک_و_أنت_دللتنی_علیک

*زهرا آراسته‌نیا*
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia


چه فرق می کند اینجا کجای ایران است؟
تمام وسعت ایران حریم ایمان است

بگو به هر که نگاه چپی به ما کرده
نگر به کاسه ی صبرم که رو به پایان است

شدیم یک یَد واحد» که بی صدا هم نیست
میان پنجه ی ما اقتدار طوفان است

قسم به چادر خونین بر فراز حرم
که حرمت زن ما هم تراز قرآن است

که آرشام»، محمدرضا»، علی اصغر»
به درس روضه رسیدند و امتحان، جان است

دخیل شاهچراغیم و داغ دل داریم
و پشت گریه ی ما خشم و عزم پنهان است

✍ زهرا آراسته‌نیا

#شاهچراغ
#ایران_تسلیت

سوزستان⬇️

https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها